اما پسرک دیگر تا مدت ها بازنگشت ....
تا یک روز
پسرک برگشت.
درخت از شادی تکان میخورد .
و گفت: بیا پسر ازتنه ام بالا بیا
و با شاخه هایم تاب بخور
و خوش حال باش .
پسرک گفت: آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن
از درخت را ندارم.
زن و بچه می خواهم .
و به خانه احتیاج دارم.
می توانی به من خانه بدهی ؟
درخت گفت : من خانه ای ندارم
خانه من جنگل است
ولی تو می توانی شاخه هایم راببری
و برای خود خانه ای بسازی
و خوش حال باشی .
آن وقت پسرک شاخه هایش را برید و برد
تا برای خود خانه ای بسازد .
با وحشتناکترین فرودگاههای جهان آشنا شوید
یکی بود .. رفت .... و زندگی ادامه دارد بی او ...بی من ....بی تو
این کارها را در حق خودتان انجام ندهید
نامه دختری زیبا به مرد ثروتمند آمریکایی
اگــر جهان یــک دــده صــد نفری بــود
شايد ما به سرعت از بچگيمان دور شديم ....
احساسي ترين مردم دنيا كدامند ؟
514728 بازدید
292 بازدید امروز
977 بازدید دیروز
4194 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian